دانلود آهنگ جدید
روستای پرچکوه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 94/9/12 | 1:57 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

درست کردن الاچیق




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 94/9/12 | 1:53 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

پوشش سقف مرکزی چالوس




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 94/9/12 | 1:49 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

نصب پرچین گمبدی




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 94/9/11 | 10:27 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

پرچکوه ابان ماه 1394




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 94/9/11 | 10:23 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

چند نکته در مورد گل گاوزبان  گل گاوزبان دارای طبیعت گرم و اثر نشاط‌آور، مقوی تمام بدن و آرامش‌بخش است. در معالجه تب‌های دانه‌ای مانند سرخک، آبله‌مرغان مصرف دم کرده آن با لیموعمانی اثر شفابخشی دارد.




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 94/9/11 | 10:19 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

نمای روستای پرچکوه




تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 94/3/11 | 7:27 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

روستای پرچکوه




تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 94/3/11 | 7:2 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

یادت ای دوست بخیر...
بهترینم خوبی؟
روزگارت شیرین و دماغت چاق است؟
خبری نیست ز تو؟یادی از یار نکردن بی وفا رسم شده؟
نکند خاطرت از شکوه من خسته شود..
دل من میخواهد که بدانی بی تو دلم اندازه دنیا تنگ است..
یادت ای دوست بخیر..
میسپارم همه ی زندگیت را به خدا که چو آیینه زلال،همچو دریا آرام، مثل یک کوه پر ازشوکت بودن باشی..
یادت ای دوست بخیر
 




تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 94/3/11 | 7:0 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

 

بسم رب الزهرا

 

آرام که شد قرآن را بوسید و گذاشت روی تاقچه

وقتی دلش می گرفت فقط با خواندن قرآن آرام می گرفت

پرده ی حریر را کنار زد و پنجره را به آرامی باز کرد

گنجشکی را دید که دارد از سوراخ کوچک موزائیک حیاط  آب می خورد

باران بند آمده بود اما حیاط هنوز خیس بود

داشت آب خوردن گنجشک را تماشا می کرد که ناگهان متوجه یاکریمی شد که گوشه ی حیاط افتاده بود

پنجره را بست و به سرعت خودش را به یاکریم رساند

چشمان یاکریم انگار پر از اشک بود

بال و پرش را شاید بچه ی بازیگوش همسایه زخمی کرده بود

تنش خیس خیس بود

آرام یاکریم را از کنار دیوار برداشت و به اتاق برد

رفت جعبه ی کفشی را که برای عید خریده بود آورد و یاکریم را درون آن گذاشت

زخم بال هایش را با پارچه ای سفید بست

جعبه را در فاصله ی چندمتری از بخاری گذاشت

دوباره به چشمان یاکریم نگاه کرد حالا دیگر اثری از بغض در آن نبود

از بس هوای آسمان در سر داشت به پرندگان تعلق خاطر پیدا کرده بود

دلش می خواست از خاک دل بکند و آسمانی شود...

چند روز بعد یاکریم را دید که روی تاقچه ، کنار رحل قرآن نشسته است

انگار نه انگار که چند روز قبل داشت گوشه ی حیاط جان می داد

با زبان بی زبان داشت می گفت : صاحب این کتاب مخلوقش را رها نمی کند

حتی اگر آن مخلوق یاکریمی زخمی باشد در کنج دیوار...

سالهاست از ماجرای آن روز بارانی و ان گنجشک تشنه و آن یاکریم زخمی می گذرد

حالا یاکریم ها روزی یک بار مزاری را که با خط سرخ روی آن نوشته اند "گمنام" طواف می کنند...

خون شهدا 92/12/18

 

 




تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 94/3/11 | 6:58 عصر | نویسنده : سجاد قاسمی

 

بسم رب الزهرا
 
باز زمان به وقت عاشقی نزدیک می شود
سینه سنگین و دلگیر می شود
باز به رسم سال های دیوانگی ام
صبرم برای رسیدن زمین گیر می شود

 

با چشم ترم می بینم و با دل خسته ام می شنوم صدای پای عاشقان که دعوت شده اند و من هنوز اندر خم طعم عسل مانده ام، هوای تنم سرد است، می لرزد... ای نسیم بهار مرا ببر به گرمای عطشناک خاک شلمچه، فکه، شرهانی و کمی از آب حوض همت به من بنوشان و مرا غرق خندهای همتیون کن و از عطر نفس های عزاداران فاطمی معطر نما، مرا به قرار عاشقی ام برسان، نیمه ی شب کنار خاکریز، 14 قدم آن طرف تر...

 

 




  • paper | مهم نیوز | ایکس باکس